روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

یازده ماهگی آرشی و شیطنت هاش

شیطنت های این ماهت با ماه پیش فرق داره ، الان دیگه تا میبینی ما اومدیم و شما هم داری فضولی میکنی یه نگاه به صورت ما میکنی وقتی میبینی عصبانی شدیم زودی در میری ، تازه یکم هم میپری وقتی ما رو میبینی ، خیلی لباسشویی رو دوست داری بعضی وقتها غذات رو جلوی لباسشویی میدم وقتی داره میچرخه خیلی دوست داری نگاه کنی کافی جعبه کلنکس پیشت باشه و ما هم حواسمون نباشه همه رو میریزی بیرون ، ای شیطون بلا آخه مامان جان اون طیر چیکار میکنی ...
4 تير 1391

یازده ماهگی آرشی

عزیز دلم دیگه از همه چیز میگیری و بلند میشی و راه میری ، ولی هنوز نمی تونی تنهایی راه بری ولی میتونی یه مدتی بدون اینکه دستت رو بگیری وایسی، قربون ایستادنت برم که زودی هم میشینی ، آرشی مشغول دیدن سی دی ...
4 تير 1391

یازده ماهگی آرشی و شیطنت هاش

شیطنت های این ماهت با ماه پیش فرق داره ، الان دیگه تا میبینی ما اومدیم و شما هم داری فضولی میکنی یه نگاه به صورت ما میکنی وقتی میبینی عصبانی شدیم زودی در میری ، تازه یکم هم میپری وقتی ما رو میبینی ، خیلی لباسشویی رو دوست داری بعضی وقتها غذات رو جلوی لباسشویی میدم وقتی داره میچرخه خیلی دوست داری نگاه کنی کافی جعبه کلنکس پیشت باشه و ما هم حواسمون نباشه همه رو میریزی بیرون ، ای شیطون بلا آخه مامان جان اون طیر چیکار میکنی ...
4 تير 1391

یازده ماهگی آرشی و شیطنت هاش

شیطنت های این ماهت با ماه پیش فرق داره ، الان دیگه تا میبینی ما اومدیم و شما هم داری فضولی میکنی یه نگاه به صورت ما میکنی وقتی میبینی عصبانی شدیم زودی در میری ، تازه یکم هم میپری وقتی ما رو میبینی ، خیلی لباسشویی رو دوست داری بعضی وقتها غذات رو جلوی لباسشویی میدم وقتی داره میچرخه خیلی دوست داری نگاه کنی کافی جعبه کلنکس پیشت باشه و ما هم حواسمون نباشه همه رو میریزی بیرون ، ای شیطون بلا آخه مامان جان اون طیر چیکار میکنی ...
4 تير 1391

یازده ماهگی آرشی

عزیز دلم دیگه از همه چیز میگیری و بلند میشی و راه میری ، ولی هنوز نمی تونی تنهایی راه بری ولی میتونی یه مدتی بدون اینکه دستت رو بگیری وایسی، قربون ایستادنت برم که زودی هم میشینی ، آرشی مشغول دیدن سی دی ...
4 تير 1391

ده ماهگی آرشی و شیطنت ها

تا مامانی در ماشین ظرفشویی رو باز میکنه میدوی میایی توش میشینی یه شب از خواب با گریه بیدار شدی و ساکت نمی شدی بابایی تا آوردت کنار ماشین ظرفشویی و بازوهای آبپاچش رو میچرخوند تو هم میخندیدی گریه یادت رفت و نصفه شبی بلند بلند میخندیدی اینم چند تا عکس از شیطنت های آرشی آخه مامان جان اینجا هم جای نشستنه ، این همه جا ...
2 تير 1391

ده ماهگی آرشی و شیطنت ها

تا مامانی در ماشین ظرفشویی رو باز میکنه میدوی میایی توش میشینی یه شب از خواب با گریه بیدار شدی و ساکت نمی شدی بابایی تا آوردت کنار ماشین ظرفشویی و بازوهای آبپاچش رو میچرخوند تو هم میخندیدی گریه یادت رفت و نصفه شبی بلند بلند میخندیدی اینم چند تا عکس از شیطنت های آرشی آخه مامان جان اینجا هم جای نشستنه ، این همه جا ...
2 تير 1391